Sunday, December 18, 2011

جووونم به این مامانِ اورژینالِ ایرانــی ...


___________________________
مامانِ مسعود برای دیدنِ پسرش به محلِ
تحصیل اون یعنی لندن رفت!
اونجا بود که متوجه شد یه دخترِ انگلیسی با پسرش هم اتاقیه!
مثلِ همه ی مامانای مسئولِ ایرانی کلی مشکوک شد،
اما مسعود گفت: من میدونم چه فکری میکنی مامان!
ولی ویکی فقط هم اتاقیه منه!
یه هفته بعد از برگشتن مامانِ مسعود،ویکی به مسعود گفت:
از وقتی مامانت رفته قندونِ نقره ی من گم شده!
یعنی مامانت اونو برداشته؟
مسعود گفت: غیرممکنه ولی بهش ایمیل میزنم!
تو ایمیل خودش نوشت:
مامان عزیزم!من نمیگم شما قندونو از خونه ی من برداشتی،
و درضمن نمیگم که برنداشتی!اما واقعیت اینه که از
وقتی شما رفتی تهران فندون گم شده!
با عشق ... مسعود!

روز بعد ایمیل مادرِ مسعود:
پسر عزیزم! من نمیگم تو با ویکی رابطه داری،
و در ضمن نمیگم که رابطه نداری!
اما واقعیت اینه که اگه اون تو تختخوابِ خودش میخوابید،
حتما تا حالا قندونو پیدا کرده بود!
با عشق ... مامان !

No comments:

Post a Comment