درویشی به در دهی رسید جمعی كدخدایان را دید آن جا نشسته. گفت: مرا چیزی دهید وگرنه به خدا با این ده همان كار كنم كه با ده دیگر كردم . ایشان بترسیدند. گفتند : مبادا كه ساحری باشد كه از او خرابی به ده ما برسد. آن چه خواست بدادند. بعد از آن پرسیدند كه : با آن ده چه كردی؟ گفت : آن جا چیزی خواستم ندادند به این ده آمدم ; اگر شما نیز چیزی نمی دادید این ده را رها می كردم و به دهی دیگر می رفتم !! |
اشتراك در hosseinesmaeili1 |
:نشانی پست الکترونیک |
بازدید از این گروه |
No comments:
Post a Comment