Friday, February 10, 2012

منو بابام




دیروز بابام داشت با چاقو نایلون رو در مربا رو پاره می کرد، چاقو در رفت نزدیک بود دستشو 

ببره!
به شوخی بهش گفتم پدر من شما دیگه از سنتون گذشته چاقو دستتون بگیرین! کار دست 

خودتون می دین! هروقت کاری داشتی بگین من براتون انجام بدم! طرف گاز هم دیگه نرین!
دیدم یه نگاه بهم کرد از اون نگاه خفنا! با خودم گفتم به تباهی رفتم!
نصفه شبی ساعت 2 اومده بود بالا سرم بیدارم کرده که پسرم من پرتقال می خوام!!! بیا 

واسم پوست بکن که من به چاقو دست نزنم!!!
من: :؟ :|
بابام: :)) :)) یا بگو غلط کردم یا پاشو دستاتو بشور اینو پوست بکن

No comments:

Post a Comment