Thursday, November 3, 2011

عشق دانشکده تجربه ی انسانهاست



این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است
که به عشق تو قمر، قاری قرآن شده است


مثل من باغچه ی خانه هم از دوری تو
بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است


بس که هر تکه ی آن با هوسی رفت دلم
نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است


بی شک آن شیخ که از چشم تو مَنعم می کرد
خبر از آمدنت داشت که پنهان شده است


عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او
نرده ی پنجره ها میله زندان شده است


عشق زاییده ی بلخ است و مقیم شیراز
چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است


عشق دانشکده تجربه ی انسانهاست
گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است


هر نو آموخته در عالم خود مجنون است
روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است


ای که از کوچه معشوقه ی ما می گذری
بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است


غلامرضا طریقی

No comments:

Post a Comment