Sunday, October 30, 2011

قیصر امین پور







سه شنبه؛

چرا تلخ و بی حوصله؟

سه شنبه؛

چرا این همه فاصله؟

سه شنبه؛

چه سنگین! چه سرسخت، فرسخ به فرسخ

سه شنبه

خدا کوه را آفرید





خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر


این هبوط بی دلیل، این سقوط ناگزیر



آسمانِ بی هدف، بادهای بی طرف

ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر



ای نظارۀ شگفت، ای نگاه ناگهان!

ای هماره در نظر، ای هنوز بی نظیر!



آیه آیه ات صریح، سوره سوره ات فصیح!

مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر



مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان

مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر



ای مسافر غریب، در دیار خویشتن

با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!



از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی

دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!



این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها

این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر



دست خستۀ مرا، مثل کودکی بگیر!


با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر!





قیصر امین پور








No comments:

Post a Comment