گردن درازی میکنی؟...زبوون کلفت!!
______________________________ __
به شاهزاده خبر دادن که یه جوون فقیری توی شهر هست؛
شباهتِ عجیبی به تو داره!
شاهزاده که کنجکاو شده بود،دستور داد جوونِ فقیر رو بو حضورش آوردن.
وقتی جوون به قصر اومد،شاهزاده که روی تخت نشسته بود
برای اینکه اونو ضایع کنه بادی به غبغب انداخت و گفت:
از سرو وضع فقیرانه ات که بگذریم،بسیار به ما شباهت داری!
بگو ببینم مادرت قبلا در دربارِ ما خدمت نمیکرده است؟!
درباریان خنده ی تمسخر آمیزی کردنو با تحقیر جوونو نگاه کردن!
ولی جوون فقیر خنده ای کرد و گفت:
اعلیحضرتا... مادرِ من فلج مادرزاد است!
اما پدرم چندی باغبانِ شاه بوده است ..!
______________________________
به شاهزاده خبر دادن که یه جوون فقیری توی شهر هست؛
شباهتِ عجیبی به تو داره!
شاهزاده که کنجکاو شده بود،دستور داد جوونِ فقیر رو بو حضورش آوردن.
وقتی جوون به قصر اومد،شاهزاده که روی تخت نشسته بود
برای اینکه اونو ضایع کنه بادی به غبغب انداخت و گفت:
از سرو وضع فقیرانه ات که بگذریم،بسیار به ما شباهت داری!
بگو ببینم مادرت قبلا در دربارِ ما خدمت نمیکرده است؟!
درباریان خنده ی تمسخر آمیزی کردنو با تحقیر جوونو نگاه کردن!
ولی جوون فقیر خنده ای کرد و گفت:
اعلیحضرتا... مادرِ من فلج مادرزاد است!
اما پدرم چندی باغبانِ شاه بوده است ..!
No comments:
Post a Comment