خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه راز بلندایش به روی خاک جهیدن بود
پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد
که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چشیدن بود
من و تو ، آن دو خطیم ، آری - موازیان به ناچاری -
که هر دو باورمان ز آغاز ، به یکدگر نرسیدن بود
اگرچه ، هیچ گل مرده ، دوباره زنده نشد ، اما
بهار ، در گل شیپوری ، مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم ، شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه ، بهانه اش نشنیدن بود !
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ، ولی به فکر پریدن بود
No comments:
Post a Comment