Sunday, August 14, 2011

اندر حکایت بوسه

مردی به ماموریت رفته بود و هر ماه به زنش مقداری پول می فرستاد. روزی نامه ای از طرف شوهرش به زن رسید :
سلام عزیزم. متاسفانه حقوق این ماهم خیلی کم بود و من نتونستم برات پول بفرستم. در عوض ۱۰۰ بوسه برات می فرستم. دوستت دارم عزیز دلم.
زن نامه را که خوند چند روز بعد جواب نامه رو به شوهرش فرستاد:
سلام عزیزم . حالت چه طوره؟ من خوبم . خواستم بگم چیزی از بوسه هات نمونده. چند روز پیش ۱۰ تا از اون بوسه هارو دادم و از بقالی سر کوچه و نونوایی یکم خرید کردم . خواستم برم خونه مامانم اینا چندتا بوسه هم دادم آژانس . دیروز هم خواستم یکم گوشت و سبزی گرفتم چندتا بوس هم دادم سبزی فروش و قصاب.
چندتا بوس برام بیشتر نمونده. اگه تونستی بازم ازون بوسه هات برام بفرست.
دوست دارم عزیزدلم
"

No comments:

Post a Comment