Thursday, November 3, 2011

مامان! تمام زندگی ام درد می كند

مامان! تمام زندگی ام درد می كند

دارد چه كار با خودش این مرد می كند؟!

دارد مرا شبیه همان بچّه ی لجوج

كه تا همیشه گریه نمی كرد می كند

این باد از كدام جهنّم رسیده است

كه برگ، برگ، برگ مرا زرد می كند

هی می رسد به نقطه ی پایان، به خودكشی

یك لحظه مكث، بعد عقبگرد می كند

ابری ست غوطه ور وسط خواب های مرد

كه آتش نگاه مرا سرد می كند

بی فایده ست سعی كنم مثلتان شوم

دنیای خوب! باز مرا طرد می كند

هی فكر می كنم... و به جایی نمی رسم

هی فكر می كنم... و سرم درد می كند

---
سیّد مهدی موسوی

No comments:

Post a Comment